منظورمان این نیست که با این افراد قطع رابطه کنید و به دنبال افراد غیرجذاب باشید، بلکه منظورمان این است که جذابیت و کشش جنسی زیاد، ممکن است هشداری باشد مبنی بر فعال شدن تلهی زندگی رهاشدگی. اگر چنین واقعهای رخ بدهد، ارتباط شما عواقب خوبی در پی نخواهد داشت و بایستی دربارهی ادامه دادن این رابطه فکر کنید.
در اواسط سال دوم درمان، لیزا با مردی در محل کارش آشنا شد (لیزا معلم هنر در دبیرستان بود). آن مرد که اسمش ریچارد بود از همکاران لیزا در همان دبیرستان بود. اولین بار بود که لیزا رابطهای محکم و باثبات را تجربه میکرد. ریچارد پا پیش گذاشت و خواستار ازدواج با لیزا شد. پس از چند ماه به او درخواست ازدواج داد. ریچارد قبلاً میگسار حرفهای بود، اما دوازده سال بود که دور می و پیاله را خط کشیده بود. از لحاظ عاطفی همیشه کنار لیزا بود. آدم خونسرد و خویشتنداری بود و به ندرت پیش میآمد که کجخلقی کند. افراد هیجانی معمولاً با افراد منطقی ارتباط برقرار میکنند. عشق باثبات ریچارد به لیزا کمک کرد که هیجانهای پرشور خود را کنترل کند، در حالی که این کار را فقط قبلاً در مقابل ما انجام میداد.
لیزا در ابتدای رابطه، علاقه و اشتیاق کمی داشت، اما به تدریج این علاقه افزایش یافت. این اولین ارتباط لیزا بود که چند ماه ادامه داشت، زیرا در سایر روابطش یک روزه عاشق بود و دو روزه فارغ. این مسأله باعث شد که قبل از پدیدآیی عشق شورانگیز، رابطهی آنها استحکام بیشتری بیابد. لیزا کمتر احساس آسیبپذیری میکرد. بنابر این رابطهاش را با ریچارد حفظ کرد و کمتر او را به بیوفایی متهم کرد.
طرحواره محرومیت هیجانی و ازدواج بدون عشق ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. زمانی که نیازهای هیجانی کودکان در فضای خانوادگی نمی شود، آنها طعم واقعی و دلچسب محبت و نوازش، حمایت و پشتیبانی، همدلی و فهمیده شدن، ارتباط و صمیمیت، توجه و احترام و دوست داشتن بدون قید و شرط را نمی چشند.
طرحواره محرومیت هیجانی از همان ابتدا در ذهنشان شکل می گیرد و احساس سنگین دوست داشتن نبودن را درک میکنند و می پذیرند.
طرحواره محرومیت هیجانی
بسیاری از کودکان بهای سنگینی برای رابطه با دیگران میپردازند؛ آرزو میکنند که باید زودتر بزرگ شوند و ازدواج کنند. خیلی از آنها به جبران حمایت و محبتی که دریافت نکرده اند، در نقش یاری رسان و کمک کننده ظاهر می شوند. انگار که خود نیازی ندارند، وسیله ای می شوند برای برآورده کردن نیازهای دیگران؛ غافل از اینکه با این روش به تنهایی عاطفی خود دامن میزنند و محرومیت هیجانی خود را شعله ورتر می کنند!
روابط عاطفی گذشتهی خود را بررسی کنید تا الگوهای منجر به عود و بازگشت تلهی زندگی را بشناسید. فهرستی از خطاهای فکری و رفتاری ناشی از رهاشدگی تهیه کنید.
فهرستی از روابط عاطفی خود تهیه کنید. در هر کدام از این روابط چه خطاهایی از شما سر زد؟ آیا از طرف مقابل خیلی حمایت میکردید؟ آیا تمام هزینههای عاطفی و مالی رابطه را شما میپرداختید؟ آیا طرف مقابل، آدم پیشبینیپذیری بود؟ آیا از همان ابتدای رابطه نفوس بد میزدید که دست شما را توی پوست گردو میگذارد و آخرش هم همین گونه شد؟ آیا طرف مقابل شما به محض این که توجّهتان به کس دیگری معطوف میشد، حسادتش گُل میکرد؟ در رابطهی شما چه الگویی حاکم بود؟ چه مشکلاتی باعث شد که رابطهی شما ختم به خیر نشود؟
لیزا پس از تهیهی فهرست روابط عاشقانه متوجه شد که روابط بیثبات و بیثمر زیادی داشته است. در واقع علت اصلی مراجعهی او به ما همین بود که میخواست با فردی رابطه داشته باشد که متعهد و باثبات باشد. ابتدا سعی کردیم لیزا در رابطه با ما تا حدودی به امنیّت و ثبات برسد. باز هم این پدیده مهم خودش را نشان میدهد که ارتباط عاطفی سالم چقدر میتواند در زندگی افراد تأثیرگذار باشد و داشتن تجربهای سالم چقدر میتواند رضایت و کیفیت رابطه را افزایش دهد.
لیزا در ابتدای رابطه، علاقه و اشتیاق کمی داشت، اما به تدریج این علاقه افزایش یافت. این اولین ارتباط لیزا بود که چند ماه ادامه داشت، زیرا در سایر روابطش یک روزه عاشق بود و دو روزه فارغ. این مسأله باعث شد که قبل از پدیدآیی عشق شورانگیز، رابطهی آنها استحکام بیشتری بیابد. لیزا کمتر احساس آسیبپذیری میکرد. بنابر این رابطهاش را با ریچارد حفظ کرد و کمتر او را به بیوفایی متهم کرد.
پاتریک به رابطهاش با فرانسیس خاتمه داد. او متوجه شد که تلاش برای تغییر فرانسیس در حکم جنباندن اقبال ناممکن است، زیرا فرانسیس سخت اعتقاد داشت که با هیچ مرد دیگری رابطه نخواهد گرفت. البته این ترفند فرانسیس بود تا خودش را از دست پاتریک خلاص کند. اگرچه این رابطه فراز و نشیبهای زیادی داشت، اما چشم عبرت بین پاتریک را متوجه بسیاری از مسایل کرد. پاتریک یاد گرفت که نبایستی در ابتدای رابطه، خودش را کاملاً رها کند و آموخت که روند سرمایهگذاری عاطفی را بایستی با تدبیر بیشتری نظارت کند. یاد گرفت از طرف مقابل ایدهآل سازی نکند و در ذهنش از افراد، تصویری بیعیب و نقص پدید نیاورد. البته همهی کارهای پاتریک به این باورش برمیگشت که او فکر میکرد که خودش آدم بیارزشی است و دیگران بیعیب و نقص هستند.
منبع:
http://schematherapist.parsiblog.com/
https://schematherapy.blogsky.com/
درباره این سایت